نایس رمان

دانلود رمان جدید

دانلود رمان سرمای قلب تو از پری
خلاصه کتاب
دستانش برای بافتنی خیلی سریع شده بود .. بدون توجه به حرکاتش سیخ را از حلقه های کاموا عبور میداد ... ابرها گاهی از جلوی خورشید میگذشتندو بر دشت سرسبزسایه می انداختند ...... رها همانطور که به دشت نگاه میکرد .. بافتنی هم میکرد ... خانه ی پدربزرگش از دور نمایان بود ... با لذت غرق این دشت زیبایی شده بود که هر چند هفته یکبار ان را میدید .... با خودش فکر کرد که - بهتره تعطیلات تابستون بیام اینجا ... البته .. اگه بزارن ... با صدای شلیک با ترس بلند شد ... قلبش به تپش افتاد ... از بالای تپه ی سرسبز به پایین نگاه کرد ... - صدای تفنگ بود ... وای خدا ... با شیهیه ی اسب به خودش امد و به لابه لای درختان نگاه میکرد .. هر لحظه اماده ی فرار بود .... دید که چند مرد سوار بر اسب به سمت عمق جنگل میرفتند ... رها با کنجکاوی خیره ی ان چند مرد بود که یکی از سوار کارها با نگاهش رها را غافل گیر کرد ... رها اینبار ترسیدو پا به فرار گذاشت .. چنان میدوید که نزدیک بود شلوارلی اش از چند طرف جر بخورد .... بلاخره نفس زنان به کلبه نزدیک شد ... ننه زهرا و مادرش نازنین ... مشغول شستن ظرفها در حیاط بودند که با دیدن رها ی ترسیده .. به سمتش رفتن
دانلود رمان محفل اسرارآمیز- قدرت از اسمیت
خلاصه کتاب
یه سورپریز کوچولو برات دارم » : فی گفت چشمهاي سبز دایانا غرق در اشک بودند . هنوز در شوك حادثه امشب بود و هنگامی که به فی خیره شد، چهره اش گرفته بود . خب قرار بود اتفاقات بدتري هم رخ بدهد . حالا که این اتفاق بالاخره قرار بود، رخ دهد، کسی احساس عجیبی از آزادي داشت . دیگر لزومی به مخفی کاري، دروغ و طفره رفتن نبود . بالاخره کابوسشپیش رویش قرار گرفته بود . چشمهاي طلایی اش با آتش « فکر کنم قبلا باید بهت می گفتم اما نمیخواستم ناراحتت کنم » : فی داشت می گفت سرکشی که درونش شعله ور بود، برق می زد . آدام نیز احمق نبود؛ با نگاهی از کسی به فی فوراً متوجه موضوع شد . به سرعت بازوي دایانا را گرفت . « هرموضوعی هم که باشه، می تونیم بذاریمش واسه بعد . کسی هم باید بره یه سري به مادرش بزنه » : آدام گفت فی «. نه، نمیشه بمونه واسه بعد . وقتشه که دایانا هم بفهمه چجوري آدمایی دورشو گرفتن » : فی میان حرف او پرید برگشت تا با دایانا روبرو شود؛ پوست سفیدش در برابر موهاي سیاهش که به تیرگی ظلمت شب بودند، می درخشید . رو افرادي که انتخابشون کردي؛ دوست جون جونیت و این پسره . آقاي آدام پاك که امکان نداره » : به دخترخاله اش گفت اشتباهی ازش سر بزنه . می خواي بدونی که چرا نتونستی رهبر بشی؟ می خواي بدونی که واقعاً چقدر ساده لوح « ؟ هستی
دانلود رمان ما عاشقیم از خورشید.ک
خلاصه کتاب
نگاهم رو می ندازم توی جمعیت این همه هیاهو و شلوغی یعنی بین این همه آدم کسی نبود که بیاد به استقبال ما؟ عجب سوال مزخرفی بود که از ذهنم گذشت ! معلومه که نبود معلومه که من و بابا باید بازهم تنها باشیم . از روی استیصال شونه هام رو انداختم بالا و دستم رو دور بازوی بابا حلقه کردم . چشم های آبیش انگار بیشتر می درخشید حتما اشک بود اشکی که چندسالی هست مهمون شده تو چشمامون . ولی من هنوزم دختر مامانم هستم، مادری که تا آخرش برای زندگی و خوشبختیِ من جنگید می دونستن که اگه بیان اینجا طرد می شن . عجب دلیل مسخره ای طرد شدن ! فقط بخاطر اینکه روی حرف آقابزرگ حرف زدن و گفتن که می خوان زندگیشون رو توی یه کشور دیگه ادامه بدن ! طرد شدن بخاطر اینکه می خواستن به بلند پروازی هاشون بیشتر پر و بال بدن ! افکارم رو محو کردم و به تاکسی که جلوی من و بابا ایستاده بود نگاهی انداختم . راننده سریع کیفمون رو گذاشت صندوق عقب و نشست پشت رل ماشین.
دانلود رمان گلهای آفتاب گردان از صدف
خلاصه کتاب
از اول همینطوری نبودم ... خیلی تفاوت داشتم با الانم ! او بود که توانست من را عوض کند . خب ... تو که میدانی ! او متخصص این کار است ! اینکه دیگران را وادار کند آن چیزی باشند که خودش میخواهد ! اولین بار توی کافه دیدمش . بین میزها میچرخید ، با مشتری ها حرف میزد و شوخی میکرد ... به طرز حیرت انگیزی زیبا بود . فکر میکردم اکثر مردهای آن کافه فقط به خاطر دیدن او به آنجا میرفتند . یکی دو باری که نگاهش توی نگاه من گیر کرد ، سر جا خشک ماندم ... عجیب بود ، اما برای اولین بار در تمام زندگی ام آرزو کردم ای کاش کمی خوش قیافه تر بودم . بعد دستم را بالا بردم و با انگشتانم موهایم را شانه زدم ! یادم است یک فنجان از دستش افتاد کف زمین و شکست . صاحبکارش به او چشم غره رفت و او با ظاهری مظلومانه گفت : ببخشید ! و بعد بلافاصله چرخید و پشت سر صاحبکارش ادا در آورد . همان لحظه عاشقش شدم ... بی خود و بی جهت ! قبل از آنکه اسمش را بفهمم و یا حتی مطمئن باشم که او هم من را دیده است یا نه . پس از آن من هم رفتم توی لیست عشاق او ... همراه با مردهای پیر و جوانی که فقط به امید دیدن او و لبخندهایش به کافه میرفتند و قهوه های بد طعمش را تحمل میکردند .
دانلود رمان قلب سوخته از س.شب
خلاصه کتاب
با صدای مادرم از خواب بیدارمی شم . ._ پا شو دختر چقدر میخوابی مگه تو ساعت ۸ کلاس نداری ! بازم کلاس سر صبح ! یکی نیست بگه اگه صبح نمی تونی بیدار شی مگه مرض داری کلاس ور میداری . تازه داشتم خمیازه میکشیدم که باز مامان صدا کرد ! این دفعه داد میزد سپیده !! من موندم اول صبحی مامان چه انرژی داره . از تو اتاق همین جوری که روتخت دور خودم می پیچیدم ، _ بیدارم بابا . باچشمای که فقط یکیشو به زور باز نگهداشتم به طرف دستشویی میرم داشتم ازخواب میمردم . به زور دست وصورتمومیشورم بهطرف اشپزخونه میرم . مامان داشت صبحانه رو میز میزاشت . _ سلام خوشگله چطوری . _ مامان : خودتو لوس نکن دختر ۲۶ سال داری . من باید سر صبح هنجرمو پاره کنم من هم قد تو بودم دوتا بچه داشتم . _ ای بابا باشه عشقم چرا ناراحتی قول میدم دفعه دیگه زود بیدار شم . مامان : اره جون خودت همیشه همین قولو میدی،بعددوباره تکرار میکنی.
دانلود رمان بچه هاي شیطون + یه دخی دیوونه از سحر
خلاصه کتاب
من یه دختر دیوونم!دیوونه بودمو دیوونه هم میمونم!این خصلت منه!میخواي بساز نمیخواي هم مشکل خودته ! درسته که من دیوونم اما دیوونگیم براي خودمه .سعی میکنم زیاد کسی رو عصبی نکنم اما خب این دست من نیست .میخواي بساز نمیخواي هم مشکل خودته ! هر کی اذیتم کنه دیوونگیم رو نشونش میدم پس بهتره که با دم شیر بازي نکنی!درسته که من دیوونم اما از تو عاقل ترم . من عاشق دیوونه شدن و دیوونه کردنم!این خصلتمه فراموش نکن ! ظاهرم با باطنم فرق داره .پس امکان داره گول ظاهرم رو بخوري.اون دیگه بستگی به عقلت داره ! من همینم.عوض نمیشم.به خودم افتخار میکنم .به خودم نمینازم .ساده ام اما شیک!حواست باشه گول سادگیم رو نخوري ! من مثل یه روباهم فریب میدم اما فریب نمیخورم.گفتم که درجریان باشی ! میخواي زندگی من رو بدونی دیوونه میشی مثل خودم!پس بهتره با دیوونه بازي هام کنار بیاي ! من یه دختر دیوونم ! - آتریسا ..؟ اتریسا؟ مامان بیا تو . خانم حکمت زنگ زدن .. تا اسم خانوم حکمت و شنیدم تند تند رفتم تو خونه ، با اینکه حیاط زیاد با خونه فاصله نداشت ولی بازم نفس نفس میزدم
دانلود رمان داستان عشق از صلاح الدین احمد لواساني
خلاصه کتاب
ماجرا از یك شب سرد اسفند ماه سال ١٣۵۴ شروع شد . بالاخره بعد از دو روز زحمت شبانه روزي , كار تزیین خونه و تدارك تولد تموم شد . درست چند ساعت قبل از جشن . من كه حسابي خسته و كثیف شده بودم به امیر پسر داییم كه كه تولدش بود و این همه زحمت رو به خاطر جشن تولد اون كشیده بودم . گفتم : من میرم خونه . یه دوش میگیرم . لباسام رو عوض میكنم و بر میگردم . امیر با اصرار میگفت : تو خسته اي خب همین جا دوش بگیر لباس هم تا دلت بخواد میدوني كه هست . من بهانه آوردم و بالاخره قانعش كردم كه باید برم و برگردم . راستش اصل داستان مسئله كادویي بود كه باید براش میگرفتم، به هر صورت خودمو به خونه رسوندم و بعد از یه دوش آبگرم كه بهترین دواي خستگي من تو اون لحظه بود، لباس پوشیدم و آماده حركت شدم
دانلود رمان یادش تازیانه می زند از سانیا سلطانی
خلاصه کتاب
پا به سرزمین مادري میگذارد ، خانواده اش را می بیند اما یک چیز این میان هنوز برایش نامفهوم است می خوانیم قصه ي هستی را تا بدانیم این راز سر به مهر او را به کجا می کشاند!!!سیگارو از روي لبش برمی داره و زیر پا پرده ضخیم همون غرور له می کنه، مثل همه ي دورو بري هاش که مثل یه تیکه آشغال بهشون نگاه میکنه! صورتم که از دیدن اون جلاد جمع شده بود حالا با رفتنش باز میشه و یک خنده کم گوشه لبم میشینه وغرور به چهره م برمیگرده. صداي فریادم توي سالن مرمري خونه می پیچ ه، از اینکه ب ا زیر دستام اینطوري برخورد کنم بیزارم، وقتی غمو ترسو تو چشماشون می بینم ازخودم بدم می یاد، ولی من تقصیري ندارم اون بی همه چیز حتی تنها دلخوشیمو هم ازم گرفته! دوباره صدام تو سالن می پیچه: الان کجاست؟ تو حیاط،کنار جکی. چی؟ اونو بردین کنار اون وحشی؟!
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • حدیثخیلی قشنگ بود موضوع خاصی داره ولی واقعا داستانش زیباست...
  • Pariiiسلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوبا...
  • adminسلام از بخش تماس با ما به آیدی نوشته شده پیام بدین...
  • samiehسلام من مبلغ رو پرداخت کردم و کسر شد ولی دانلود نمیشه؟!...
  • adminلطفا به آیدی نوشته شده در صفحه تماس با ما پیام بدید...
  • نصیریمن فایلو خریداری کردم ولی لینک مشکل داره...
  • ناشناسعالیییییی...
  • بهارخیلی رمان قشنگیه حیف که رمان دیگه ای از این نویسنده پیدا نکردم...
  • ناشناسخیلی مزخرف بود خانم یه ذره با حوصله ،یه ذره دقیق این چیه آخر نتونستم سنون بفهمم...
  • نگیناسم جلد دوم چیه؟...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.