خلاصه کتاب
بوفالو، نیویورک : آبشارهای رعدآسا، تیم های ورزشی بزرگ و... لرد خونآشام خائنی که به آرامی عقلش را ازدست می دهد. راجموند گرگر یک خونآشام و ارباب بی چون و چرای نیویورک سیتی است. او مطیع هیچکس به جز ارباب خود نیست. کریستوف، لرد خونآشام تمام شمال شرقی آمریکا است و پایگاهش در بوفالو و نیویورک سیتی است. او خونآشامی پیر است... خیلی پیر. فهمیدنش آسان است چون به آرامی درحال از دست دادن عقلش است. راجموند به وسیله ی اربابش به بوفالو فراخوانده می شود؛ اربابش را غیرقابل دسترس و ضعیف مییابد و میداند که اگر اقدامی انجام نشود قلمرو از هم می پاشد. او تنها فرزند کریستوف است که آنقدر قدرت دارد تا قلمرو را به دست بیاورد؛ اما همچنین مشکل زنان گمشده و خونآشامان پیری که ظاهرا برای کشته شدن ربوده شدند، هم وجود دارد. سارا استراتون، رازی دارد که با هیچکس در میان نگذاشته است حداقل نه کسی که اکنون او را بشناسد، نه حتی دوست خوبش سین. این رازی است که می تواند زندگی محتاطانه ای که برای خود......
https://niceroman.ir/?p=5072
لینک کوتاه محصول: