خلاصه کتاب
والنتینا از من متنفره. این جلوی منو از دزدیدن و نگه داشتنش برای خودم نمیگیره. وقتی نوجوون بودیم اونو به خونه ی من اوردن. بدن باکره ش رو در ازای پرداخت بدهی به پدرم فروختن. اون تنها روشنایی دنیای تاریک و جنایی من شد و من نمیتونستم عاشقش نباشم. حالا زندگی ده سال ما رو از هم جدا کرده و من اسم خودمو به عنوان بدنامترین و سادیسمی ترین پادشاه مواد مخدر ساحل غربی ثبت کردم. برام مهم نیست که ازم متنفر باشه. بالاخره انقدر قدرتمند شدم که والنتینا رو برای خودم نگه دارم و هیچ کس نمیتونه مانعم بشه. گذشت یک دهه، نیاز وسواس گونه ی من رو به اون برطرف نکرده. هرکسی که بخواد اونو از من بگیره میکشم. والنتینا از اولم قرار بود مال من باشه. هیچی نمیتونه مانع من برای مالکیت جسم و روح اون بشه.
https://niceroman.ir/?p=6108
لینک کوتاه محصول: