دوست دارم با خانواده ی من هم آشنا بشین: همسرم محبوبه، مهراوه، مارال و مهیار فرزندانم. این آقا هم هوشنگ دامادم و این کوچولو نوهام هوشیار. همه از دیدار هم ابراز خوشحالی کردند و به دعوت ارباب وارد ساختمان شدند. خدمتکاران مشغول پذیرایی بودند. محمدخان چایاش را نوشید و گفت: این اطراف خیلی زیباست.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.