خلاصه کتاب
در حالی که نفس نفس میزنم چند بار پشت سر هم زنگ دوچرخمو به صدا در میارم خیلی طول نمیکشه که آقا صفر دروازه ی بزرگ و آهنی و باز می کنه سری براش تکون می دم و به سرعت نور وارد عمارت زرین خان میشم! مسیر ورودی تا عمارت انقدر طولانی هست که به رکاب زدنم ادامه بدم و ناله ی کشاله هامو پشت گوش بندازم … کنار پله ها از دوچرخه پایین میام و همون جا رهاش می کنم و بی توجه به صدای برخوردش به زمین از پله ها بالا میرم
https://niceroman.ir/?p=2126
لینک کوتاه مطلب: