صدای شرش آب سکوت حاکم بر حمام را می شکست … با فرود آمدن قطرات آب سرد بر روی پوست بدنش احساس آرامش میکرد … دوش آب را بست حوله رو برداشت و مشغول خشک کردن بدنش شد … سرش را بالا آورد که نگاهش با آیینه قفل شد حتی قطرات آب و بخار هم نتوانسته بودند تصویر دختر زیبا را در درون آیینه پنهان کنند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.