بعد از رفتن همه، صدای ملتمس مامان را می شنوم: جلوه جان، مامانی ،آخه این چه تصمیمیه که گرفتی؟ چرا نمیای بریم خونه؟ چرا می خوای مستقل زندگی کنی؟ این همه سال ندیدمت الان هم که اومدی می گی می خوام تنها زندگی کنم؟ آخه مگه می شه؟ مردم چی می گن؟ مگه ما چه محدودیتی واسه آزادی هات ایجاد می کنیم؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
چه قدر ماهان و کیان جیگر میزدن من بودم تری سامی باهاشون میزدم هردوشون عشق بودن 💋💋❤️❤️😍😍
بهترین رمانی بود که اخیرا خوندم، داستانی جذاب، منسجم و پر فراز و نشیب