خلاصه کتاب
در مورد یه دختر ورزشکاره که برای مسابقات جهانی انتخاب شده..دختری که همه ی فکر و ذکرش کار و ورزششه و چیز دیگه جز این براش اهمیت نداره..اتفاقی با یه پسر اشنا میشه که از قضا اونم ورزشکاره.. چیزی تو گذشته ی این اقا پسر وجود داره
سرخوش وشاد وسط باغ بزرگی راه میرفتم و آزاد برای خودم میچرخیدم
مثل چهارده ساله ها باال پایین میپریدم لب جوی زاللی نشسته بودم و
داشتم اب میخوردم… که… باصدای بلند گوشیم از خواب پریدم به زحمت
تماس رو برقرار کردم و خواب آلود گفتم بله!؟؟! صدای سرخوشی تو گوشم میپیچید
https://niceroman.ir/?p=3139
لینک کوتاه مطلب: