خلاصه کتاب
سوار ماشین شدم که نذاشت در رو ببندم … دستت رو بردار … می تونستم به پلیس بگم ولی به خاطر مامانم سکوت کردم … در رو محکم بستم و ماشین رو روشن کردم و راه افتادم … عوضی های دزد … حالم از این آدم ها بهم می خوره … گوشیم رو از روی داشبورد برداشتم و شماره کیانا رو گرفتم … با چند بوق جواب داد … سلام عزیزم … نذاشتم حرف دیگه ای بزنه … دارم میام دنبالت آماده شو
https://niceroman.ir/?p=2486
لینک کوتاه مطلب: