با صداش مثلا ترسیدم و با گریه ا ی آروم، سوار ماشین شدم. تا رسیدن به کلانتری ،نمایشی هق هق کردم. به کلانتری که رسیدیم،محکم از ماش ین بیرون کشیدم که نزدیک بود بیفتم. خشم تموم وجودمو گرفت؛ اگه ترس به هم خوردن نقشه ام نبود، همشونو به گلوله می بستم، کسی حق نداره با تانیا راستاد اینطوری رفتار بکنه!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.