خلاصه کتاب
همین طور با سرعت میرفتم که یه دفعه رسیدیم به چراغ قرمز منم مجبور شدم سریع بزنم رو ترمز!
این فریده ی بی جنبه هم چنان جیغ بنفشی کشید که من شخصا سکته کردم.
از شانس بد ما هم ماشین بغلمون یه هاشبک سفید بود که چهار تا پسر جوجه تیغی توش بود که همون موقع یکی از پسرها به خاطر جیغ فریده داد زد: ک….خــــر!
از این همه وقاهت چشمام گرد شد و سریع برگشتم طرفش و گفتم: چیه عوضی هوس کردی ؟
اوه اوه خوشگله چرا عصبی میشی … اگه میدونستم با همچین خوشگلی طرفم غلط میکردم همچین حرفی بزنم …
غلط که زیاد میکنی ولی در اون مورد فکر کنم هم خودت هم دوستات داشته باشید.
https://niceroman.ir/?p=1757
لینک کوتاه مطلب: