خلاصه کتاب
من حاضر بودم روی عشق اون قسم بخورم. نمی
دونم چرا یه دفعه پشت پا زد به همه چیز! ولی تو هم اینو بدون که
اگه بخوای جا بزنی نه تنها داریوش، بلکه خونواده
ات هم می فهمن موضوع از چه قراره!
به زور جلوی بالا رفتن صدامو گرفتم و گفتم:
یعنی چه آرمین؟ چی رو قراره بفهمن؟ اصلا بذار بفهمن. همه -
بفهمن بهتر از اینه که با دوست عوضی و تو زنش چشم
تو چشم بشم.
سپیده با تعجب به من نگاه کرد و خواست چیزی بگه که آرمین
پیش دستی کرد و با کلافگی گفت:
هنوز زنی در کار نیست رزا. داریوش با مامانش میاد. بعدش هم -
من یه سوال ازت می پرسم. صادقانه جوابمو بده!
سپیده پرید وسط حرفش و گفت:
آرمین زن چیه؟! یعنی چی؟! -
آرمین دست سپیده رو گرفت و با چشماش بهش اشاره کرد یعنی
فعلاً هیچی نگو، بعد چرخید سمت من و گفت:
رزا تو هنوزم داریوش رو دوست داری؟ -
خندیدم، هیستیریک، بلند، بریده بریده و گفتم:
جوک می گی؟! -
جدی پرسیدم رزا! -
خندم بند اومد. دندونامو روی هم فشار دادم و گفتم:
معلومه که نه! حالم ازش به هم می خوره. موجودی به آشغالی -
اون ندیدم!
https://niceroman.ir/?p=788
لینک کوتاه مطلب: