خلاصه کتاب
پس هنوز تماسی نگرفته؟! گلی زانوی غم حصار کرده بود و نگاهش حزن را فریاد می رد: نه هنوز. داداش پک محکمی به سیگار زد. همانطور که به دیوار تکیه زده بود و به روبرویش خیره بود گفت: بندازش. _چی؟! اگر چه گلی که مابین دو اتاق خواب نشسته بود، آرام گفته بود ولی به گوش داداش رسید. _گفتم بندازش. سیگارش را در زیر سیگاری تکاند. گلی نگاه از بردارش نگرفت و گفت: -داداش؟! -داداش چی؟ ها؟!دیگر کاسه خونسردی اش لبریز شده بود، بالای سر گلی رفت و تقریبا فریاد زد: فهمتو کجا گذاشتی آخه خواهر من؟ متاهله میفهمی یعنی چی؟! زنشو دوست داره میدونی یعنی چی؟ یه هفته است رفته که رفته، اینم نمیفهمی یعنی چی؟! _رضا عزیزم، تورو به جدت آروم باش، مامان، اینقدر حرص نخور. مامان با استکان چای از آشپزخانه
https://niceroman.ir/?p=2055
لینک کوتاه مطلب:
آبجی من رمانت خیلی تعریفش رو شنیدم موندم چه شکلی به رمان شما اینهمه رای دادن چرا باید یک مرد متاهل زنش رو ول کنه بیاد دنبال یه دختر مجرد لجباز که قشنگ لگد زده به بختش؟!چرا زن مجرد که اینهمه شانس براش هست لگد میزنه به بخت خودش و جنده بازی و هرزگی می کنه زندگیشو رو ویرانه های یک نفر دیگه می سازه؟! 🤦اینکار اشتباهه تمام موندم خودت باشی دوس داری یکی باهات کار گلی رو کنه
عزیزم توی رمان گفته که همسر مرد متاهل بچه دار نمیشد بعد وقتی فهمید گلی بارداره
فکر کرده بلاخره بعد از ده سال خدا بهش شانس داده که مرد بودنش به پدر زنش ثابت کنه ، شما اگه رمان کامل بخونی متوجه داستان میشی
بهتره یکم با دیده باز به قضایا فکر کنید
خداروشکر که این کامنت و دیدم و همچین سمی و نخوندم واقعا ممنونم ازتون