نایس رمان
دانلود رمان جدید
دانلود رمان گاهی دست ما نیست از دریا دلنواز
خلاصه کتاب
داستان دختری به اسم هستی که منشی شرکت پسر عموش شاهرخ و امیرسالار هست و عاشق امیر سالاره و خونوادش مجبورش میکنن با پسر عمه اش مسیح ازدواج کنه و ….   قسمت اول رمان گاهی دست ما نیست روی صندلی همیشگیش کنار پنجره کلاس می نشیند و به روبرو خیره می شود. خانم همتی؟ دستپاچه بلند می شود ، نگاهي به اطرافش مي اندازد و کمی با فاصله از درسخوان ترین پسر کلاسشان مي ایستد سلام سلام از بندست. .. ببخشید… مثل اینكه ترسوندمتون. سرش را پایین مي اندازد… تو فكر بودید خدایي نكرده اتفاق بدي كه نیفتاده؟ چیز مهمي نیست… با من كاري داشتید؟ غرص از مزاحمت … گویا بچه ها دست نوشته های شما رو تو زیراکس گم کردن… میان صحبتش میاید: مهم نیست آقای زارع…پیدا میشه بله انشاالله… البته تا اون موقع می تونید از اینها مطالعه کنید…هرچند به کاملی نوشته های شما نیستن … و جزوه قطوری را به سمتش می گیرد نیازی نبود … خودم زیراکس مي كردم مردد به صورت خندان اما محجوب او نگاه مي كند و بالاخره جزوه را مي گیرد ، تشكري مي كند و بعد از رفتن اوبفرمایید ، تعارف نكنید سرجایش مي نشیند و زیرچشمي به او كه یك ردیف پایینتر مي نشیند زل مي زند… زارع از دانشجویان نمونه و   محبوب ورودي و پسري پایبند به اصول اخلاقي بود و دو سه ماهي بود كه در نخ نازگل بود و به هر نحو و بهانه اي سعي در نزدیك شدن به او را داشت … اما تلاشش تا به امروز بي ثمر مانده بود. سرش بر مي گردد و نگاه نگاه نازگل غرق..
دانلود رمان مو نارنجی من از مریم صدر
خلاصه کتاب

خلاصه رمان مو نارنجی من

صدای یک نفر از پشت خط نظرم رو جلب کرد:کیه آرمین ؟هیچکی عشق من، رایینه.گوشیو بده من…باز اعصابت رو خورد نکنیا…نه بابا بده گوشیو…الو رایین سلام داداشی از داداشی گفتنش لبخندی روی لبم اومد…سلام خواهری خوبی؟مبارک باشه ایشالا خوشبخت بشی. مرسی.نمیای؟ نمیخوای تو عروسی تنها خواهرت باشی؟ نه نمیام خودتم خوب میدونی بیام عروسی عزا میشه داداشی ترو خدا بیا، بیا بهت همه چیو میگم. اگه بیای میفهمی. به روشونم نیار پشیمونن. فقط به خاطر تو میام راستش ولی بیشتر از یک ساعت نمیتونم باشه؟ باشه داداشی. فعلا خدافظ منتظرتم. خداحافظ خواهری…راشین 21 سالشه از وقتی 15 سالش بوده عاشق آرمین بوده. آرمین هم سن منه و 25 سالشه .من آرمین از 19 سالگی توی دانشگاه دوست شدیم و دوتایی با هم دیگه شرکت زدیم که کارش دیزاین و چیدمان بود توی هفته اول مشتری های کمی داشتیم. بعد کم کم اینقدر از کارمون رضایت پیدا کردند که توی یک ماه سرمون کلی شلوغ شد و کلی سفارش گرفتیم. ارمین برای کار شرکتمون خیلی به خونه ما میومد و متوجه نگاه های عاشقانشون می شدم.یه روز آرمین اومد پیشم و با کلی ترس و استرس گفت راشین رو دوست داره ولی میترسه که اون آرمین رو دوست نداشته باشه. خلاصه با کلی دردسر ومخالفت خانواده آرمین مخصوصا داییش بالاخره امروز عروسیشون هست.
دانلود رمان اوراکل از هما پور اصفهانی
خلاصه کتاب
خلاصه‌‌ای از رمان : داستان در مورد پسری‌‌ است به نام مهراد صباغ، تاجری موفق و به نام که متهم می‌ شود به سر به نیست کردن دوست و شریک خودش الیاس… اما قبل از اینکه دستگیر شود می ‌گریزد که بتواند مدارکی برای بی ‌گناهی خودش جمع کند. در این راه دختری به نام مارال که چند ماه قبل تر به اجبار، مجبور به عقد او شده است، او را تعقیب می ‌کند که با لو دادنش بتواند وی را مجبور به طلاق خودش بکند. اما مهراد سر بزنگاه متوجه مارال می‌شود و او را حبس می‌ کند… آیا مهراد موفق می ‌شود بی‌ گناهی خودش را ثابت کند؟ آیا مارال می ‌تواند خودش را نجات بدهد؟ بخشی از متن رمان اوراکل اتاق در تاریکی محض فرو رفته بود. نه چراغ خوابی روشن بود و نه پرده زخیم و تیره اتاق اجازه می داد هیچ نوری از چراغ های داخل کوچه به درون اتاق نفوذ کند. طبق عادت همیشگی اش لحاف کلفت را از روی خودش کنار زده و به زور قرص خوابی که خورده بود به خوابی نیمه عمیق فرو رفته و از عالم و آدم بی خبر بود. شاید در کل یک ساعت از خوابیدنش گذشته بود. این قدر در شش شب قبل بی خوابی کشیده بود که آن شب حریصانه خواب جعلی و کمکی اش را در آغوش گرفته و قصد نداشت بیدار شود. از نظر خودش دیگر جز خواب هیچ چیزی نمی توانست برایش تسکین باشد. از بیرون اتاق صدا می آمد. صدای پا… کسی داشت می دوید. ترسان و هراسان می دوید. تنها عکس العملش به…
دانلود رمان دالان بهشت از نازی صفوی
خلاصه کتاب
محمد پسر جوانی است که در همسایگی مهناز زندگی می کنند. وقتی متوجه می شود که علاقه ای آتشین بین او و مهناز وجود دارد به خواستگاری وی رفته و با هم نامزد می کنند. بعد از مدتی مهناز که سن کمی دارد گمان می کند محمد به فرد دیگری علاقمند است. به همین خاطر بنای لجبازی را گذاشته و کم کم زندگی عاشقانه را به جهنمی تبدیل می کند و… قسمتی از رمان دالان بهشت از درمانگاه که بیرون آمدم با خودم گفتم حالا که مادر نیست، بهتر است به خانه ی امیر بروم. از گرما و ضعف داشت حالم به هم می خورد، مثل آدم های گرسنه از درون می لرزیدم، دلم مالش می رفت و چشم هایم سیاهی. اصلا فکر نمی کردم مسمومیتی ساده آدم را این طور از پا در بیاورد.
دانلود رمان توسکا از هما پور اصفهانی
خلاصه کتاب
به ساعتم نگاه کردم و غر زدم … – اه … چهار ساعته اینجا علاف شدیم … طناز … خاک بر سرت اینجا همش کلاه برداریه بیا بریم یه کوفتی بکنیم تو این شیکمامون … مردم از گشنگی … از ساعت شش صبح تا حال اینجاییم .. طناز نگاهی به صف انداخت و در حالیکه با نیازمندیها خودشو باد می زد گفت: ده نفر بیشتر جلومون نیستن خره … یه ذره دیگه دندون سر کبدت بذار رفتیم تو.. نگاهی عاقل اند سفیهانه بهش کردم .. موهای حنایی رنگی داشت با چشمای قهوه ای روشن .. خوشگل بود و تودل برو … با هم دوست بودیم ولی نه خیلی صمیمی .. یه وقتایی که کارمون به هم گره می خورد یاد هم می افتادیم. یعنی آخر دوستی بودیما!! ولی حقیقت این بود که من به خاطر صمیمیت زیادم با بابام زیاد علاقه ای به دوست شدن با کسی نداشتم.. بابام دنیام بود.. مامانمو هم خیلی دوست داشتم ولی بابا یه چیز دیگه بود. طناز توی یکی از روزنامه ها یه خبری خونده بود و از دیروز منو دیونه کرده بود.. یکی از کارگردانای بزرگ برای یکی از کاراش نیاز به یه چهره داره.. چهره ای که شناخته شده نباشه.. و آدرس اینجا رو داده بودن برای تست.. اگه توی تست قبول میشدی تازه میرفتی کلاس بازیگری.. هیچ وقت به بازیگر شدن فکر نکرده بودم. بابام اینجور کارارو دوست نداشت. همیشه بهم می گفت: دخترم قانع باش و به زندگی عادیت رضایت بده.. اون بالابالاها هیچ خبری نیست. دویست سیصد نفر جلومون رفته بودن، دویست سیصد نفرم پشت سرمون بودن، هر کی یه چیزی دستش بود و داشت خودشو باد می زد.در باز شد.. دختری که رفته بود تو با قیافه ای سرخ شده اومد بیرون! انگار مجبوره وقتی اینقدر خجالت می کشه بره تست بده.. فکر کن این بخواد بشه بازیگر و همبازی فلانی.. چه شود!!! خودم میشم بیننده درجه یکش.. خنده ام گرفت … منشیه پاشد رفت توی اتاق رو به طناز گفتم: قلبت تو دهنته؟! دستشو گذاشت روی سینه اش و گفت: گمشو بابا.. هولم نکن ببینم این چهره ام سینمایی میشه یا نه… بابا اعتماد به نفس! منشیه اومد بیرون.. دستمو گذاشتم پشت کمر طناز و گفتم: برو تو… سوپر استار آینده!! طناز قدمی رفت جلو و گفت: برام دعا کن.. سری تکون دادم و طناز رفت به سمت در قهوه ای.. منشیه پرید جلو دستشو گرفت جلوی طناز! وا انگار می خواست جلوی قاتلو بگیره. با صدای تو دماغی و جیغ جیغوش گفت: شرمنده واسه امروز دیگه کافیه! ساعت دو بعدازظهره .. عوامل می خوان برن استراحت کنن.. بقیه تستا باشه واسه فردا.. صدای غرولند و همهمه بلند شد ولی کسی حرفی نزد و دسته دسته از سالن خارج شدند. آمپرم رفته بود روی هزار…
دانلود رمان شام مهتاب هما پور اصفهانی
خلاصه کتاب
سالها پیش … وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و تو گذاشت … شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق اتشین در گذشته باعث یک عشق اتشین دیگر در آینده شود … اما به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد … باید تقاص پس بدهیم … هم من هم تو … تقاص گناهی که نکردیم … تو به من استواری را یاد بده! من شکننده ام … من از جنس بلورم … من لطیفم … نگذار بشکنم … برای شکستنم زود است! دستم را بگیر … تنهایم نگذار … نگذار این تقاص بی رحمانه روحمان را به کشتن بدهد … نگذار … بگذار این زنجیره گسسته را من و تو پیوند بزنیم … بگذار این کینه ها را از بین ببریم … بیا با هم باشیم که تو از منی و من از تو … تو نیمه دیگر وجودمی … کسی هستی که قبل از دیدنت می شناختمت … حست می کردم … با من بمان … این تقاص حق من و تو نیست … هیچ وقت باور نمی کنم که بلور وجودت شکسته باشد … همان خورده شیشه ای که بقیه می گویند را تو نداری … نه نداری … منم ندارم … نمی خواهم باور کنم که تو وسیله ای شدی برای تقاص پس گرفتن … نگو که دارم خودم را گول می زنم! شاید تو خودت خواستی … شاید هم نه! شاید فولاد آب دیده شدی زیر بار غم این عشق … بین دو راهی و تردید گیر افتاده ام … بین مرد بودن و نامرد بودن تو … کمکم کن … این راه که می روی به ترکستان است … شاید هم نه … قسمت است … هر چه که هست من خود را به دست تو می سپارم … تو برو و مرا بکش به هر سو که دوست داری … من را با قسمتم پیوند بزن و خودت را با …. پایان خوش
 
دانلود رمان عدالت قلب من اثر زینب سادات حسن زاده
خلاصه کتاب
عدالت واژه ای وصف نشدنی که با زندگی، با عشق گره خورده است. ناعدالتی کار به دست عشق می دهد، احساس یک فرد را از سنگ می کند و عشقی را تا مرز سقوط می برد، فراموشی را به قلب ها و خاطرات هدیه می دهد.   رازها و داستان های به هم گره خورده به این رمان تشیکل می دهند، شخصی که بنا به دلایلی گذشته ای را افشا می کند و…
دانلود رمان دکتر بی حیای من از پریسا طاهری
خلاصه کتاب
تموم فکرم پیش دیشب بود هرکار میکردم نمیتونستم اون صحنه رو از جلو چشمام پاک کنم …
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • حدیثخیلی قشنگ بود موضوع خاصی داره ولی واقعا داستانش زیباست...
  • Pariiiسلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوبا...
  • adminسلام از بخش تماس با ما به آیدی نوشته شده پیام بدین...
  • samiehسلام من مبلغ رو پرداخت کردم و کسر شد ولی دانلود نمیشه؟!...
  • adminلطفا به آیدی نوشته شده در صفحه تماس با ما پیام بدید...
  • نصیریمن فایلو خریداری کردم ولی لینک مشکل داره...
  • ناشناسعالیییییی...
  • بهارخیلی رمان قشنگیه حیف که رمان دیگه ای از این نویسنده پیدا نکردم...
  • ناشناسخیلی مزخرف بود خانم یه ذره با حوصله ،یه ذره دقیق این چیه آخر نتونستم سنون بفهمم...
  • نگیناسم جلد دوم چیه؟...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.