دو دوست… دو پلیس… دو برادر… درگیر عشقی سوزان…بوی مرگ و خون در شعله های سوزنده باندی مهلک… داستانی که همچون نامش،پیچیدگی بسیار دارد….

پریزاد، دختری سخت کوش و درسخوان می باشد که جهت حسادت و کینه همکلاس اش با برادری او آشنا می شود و عشق دو طرفه ای شکل میگیرد، که به سبب همان کینه و انتقام با دادن برگ آزمایش ساختگی عقدشان برهم میخورد، با کشته شدن پدر و مادرش در تصادف، دچار بحران روحی شدیدی می شود که باید به تنهایی از پس آن برآید …

داستان درباره سه برادر با نام های (رادوین، رایان، راشا) است. که در داستان شخصیت راشا کمی تا نسبتی پررنگ تر هست. این سه برادر یک جورایی هم دارای شخصیت منفی وهم مثبت هستند. با اینکه وضعیت مالی بدی ندارند ولی بعضی وقت ها دزدی می کنند. با گذشت زمان آنها از هیجان دزدی خسته می شوند و تصمیم می گیرن که دیگر این کار منفی را انجام ندهند. در این میان اتفاقاتی رخ می دهد و وکیلی با آنها ملاقات می کند و می گوید که پدرشان برای آنها یک ویلا به ارث گذاشته است. با شنیدن این خبر شوکه می شوند و می روند تا آن ویلا را ببینند. در آنجا متوجه می شوند که سه خوهر پول دار به نام های (تانیا، ترلان، تارا) هم ادعای مالکیت این ویلا را می کنند، حالا…

مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون خرید… ریسک کرد… باید با دردسر زندگی کرد…

انتقام، تنها هدفی است که آریل به خاطر آن وارد “عمارت ویندهام” می شود . انتقام زندانی شدنش در دارالمجانین، انتقام دور کردن فرزندش از او و… انتقام از دست دادن دخترانگی و معصومیتش از جذاب ترین لرد انگلستان …اما با ورودش به عمارت ویندهام متوجه می‌شود که همه چیز طبق نقشه‌ی او پیش نخواهد رفت و اتفاقات عجیب و مشکوکی در عمارت او را مجبور به..

تانیا دختری مظلوم و با قیافه ای عروسکی و زیبا که طبق رسم و رسوم خاندانش، بعد از مرگ شوهرش کیان تصمیم به ازدواج با برادرشوهرش می گیرد و …

داستان در مورد دختر بوکسوری هستش که درگیر زندگی نماینده آینده ی کشور میشه که از قضا آقازاده ام هست و به شدت مغرور. فقط این نیست بعدها کار به عقد صوری هم میکشه برای برگردوندن رای دادگاه به نفع همون آقازاده و این بین دختر داستان یکبار هم طرف حساب اصلیش رو ندیده و همین باعث میشه آقازاده مون وقتی زندگی ئاگرین تحت تاثیر دشمن هاش به خطر میفته، خودش رو کنارش بادیگارد جا بزنه و بهش نزدیک میشه تا…