خلاصه کتاب
وقتی که از تیم فوتبال بخاطر آسیب فیزیکی، تو سی سالگی بازنشسته شدم.... سراغ یه شغل بی دردسر رفتم. مربی_فوتبال_دبیرستان شهر... اما همه چیز با دیدن مگان عوض شد. اون دانش اموز خرخون با پیچ و تاب و انحناهای بدن یه زن فریبنده بود. بدتر از همه دختر صمیمی ترین دوستم. تا این سن هرگز فکر نمیکردم اشتیاق و هوس بتونه یه ادمو حتی تو سن من به جنون بکشونه. اما شد... من کاملا مجذوب و شیفته اش شدم. حاضر بودم بخاطر بودن باهاش هر بهایی رو بپردازم. اونو هر طور شده تصاحب میکنم حتی اگه بخوام....
https://niceroman.ir/?p=5068
لینک کوتاه محصول: