خلاصه کتاب
با بوی دود سیگاری که تو بینیم میپیچه سرمو آروم میچرخونم و نگاهش میکنم... خبری از اون ارسلان همیشه منظم و شیک پوش نیست اون مردی که باحالی به هم ریخته و لباسای چروکی که تو تنشه و معلومه هر چی دم دستش بوده پوشیده و اومده هیچ شباهتی به دامادی که مامان بین فامیل و آشنا پزشو میداد نداره... چنگی بین موهای آشفته خرمایی رنگش میزنه سرشو بالا میگیره تا نگاهم کنه که باهم چشم تو چشم میشیم ...
https://niceroman.ir/?p=6099
لینک کوتاه محصول: