خلاصه کتاب
سفره رو گذاشتم همه چیو چیدم مادرم شامو اورد و کنار هم میل کردیم بعد از کمی دورهم نشستن رفتیم بخوابیم زیرا صبح میرفتیم سر کار رفتم اتاقم و چامو پهن کردم و با رویای اون سعی کردم از یه خانواده متوسط بودیم اون زیباترین پسر اینجا بود منم همه میگفتن خیلی خوشگلم خیلی خوب بود و منتظر من مونده بود تا جواب بله رو بهش بدم ما از اول باهم بزرگ شدیم همبازی بچگی های هم بودیم و دیگه کم کم وقتی بزرگ شدیم دوست شدیم شاید چند سال همو دوست داریم و منتظریم روزش برسه و مال هم بشیم
https://niceroman.ir/?p=2025
لینک کوتاه مطلب: