نفس سنگینش آه شد و در فضا پیچید … برای این که وقت را تلف نکنم، کتاب قانون مجازات را روی میز گذاشتم و خیره به چشمان غبار گرفته اش گفتم: به حسب وظیفم، تمام تلاشم رو برای نجات جون شما کردم؛ اما اون اقرار شما کار رو خراب کرد … نمی خوام امیدواری الکی بدم یا این که نا امیدتون کنم
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.