کش مککالیستر وقت نداشت قرار بذاره و زن زندگیش رو پیدا کنه. پس عروس سفارشی راحتترین راهی بود که میتونست شریک زندگیش رو پیدا کنه. فکر میکرد انجام دادن این کار اشتباهه تا اینکه چشمش به پرتوی نور کوچولوی مقابلش افتاد که به زندگیش نور میبخشید. هرگزعشقی واقعی مثل این توی مخیلهاش نمیگنجید.هرگز فکر نمیکرد شیفتهی زنی بشه که کنترلش رو از چنگش دربیاره. حتی بلدنبود چطوری باید با یه زن رفتار کنه. وقتی کلراستیونز واردملک و مزرعهی مککالیسترشد فکرمیکردزندگیش قراره بهتر بشه.اون عروس سفارشی مالک عمارت بود وباید وظایف همسربودنش روبه خوبی اجرامیکرد؛تمیزکردن خونه،غذاپختن برای شوهرش،وشبها تختش رو گرم کردن. اماتوقع نداشت یه کابوی عضلانی و درشت اندام روببینه که اون رومثل پر کاه از روی زمین بلندمیکرد.فکرش رو نمیکردشوهرش یه قلدره که مدام بهش دستور میده. وقتی مشکلات واردمزرعه بشه وعشق نوپاشون روتهدید کنه آیا میتونن دوام بیارن؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.