درست وقتیکه دوستپسرم ولم کرده بود تا بره و با آدمهای جدید، رابطههای جدید رو شروع کنه، وقتی که اصلاً نمیخواستم هیچ مردی رو ببینم... چنینگ همخونهم شد، با اون هیکل جذاب و هات و خالکوبیهای مرموزش... با یه دنیا وسوسه اومده بود تا دنیام رو بههم بریزه... چنینگ من سالها منتظر فرصت برای به دست آوردنش بودم. امبر، تنها زنی بود که آرزو داشتم باهاش بخوابم، اما درست وقتی که همهچیز داشت درست میشد... فهمیدم اون کلی پول داده و یه مرد روسپی رو برای رابطه کرایه کرده... اون با یه غریبه، یه قرار واقعی برای تختخواب گذاشته بود تا چیزی رو از اون یاد بگیره که من توش استاد بودم، عشقبازی.....
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.